صفحه شخصی زینب باران   
 
نام و نام خانوادگی: زینب باران
استان: زنجان - شهرستان: زنجان
رشته: کارشناسی عمران
تاریخ عضویت:  1391/04/23
 روزنوشت ها    
 

 دلتنگی بخش عمومی

8

دلتنگی


آب می خواهم ؛ سرابم می دهند

عشق می ورزم ؛ عذابم می دهند

در میان خلق سر در گم شدم

عاقبت آلوده ی مردم شدم

بعد از این با بی کسی خو می کنم

هر چه در دل داشتم رو می کنم

درد می بارد چو لب تر می کنم

طالعم شوم است باور می کنم

من که با دریا تلاطم کرده ام

راه دریا را چرا گم کرده ام ؟

من نمی گویم که با من یار باش

من نمی گویم مرا غم خوار باش

روزگارت باد شیرین ! شاد باش

دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

هیچ کس دست مرا وا کرد ؟؟‌ نه

فکر دست تنگ ما را کرد ؟؟ نه

هیچ کس از حال ما پرسید ؟؟ نه

هیچ کس اندوه ما را دید ؟؟ نه

چند روزی هست حالم دیدنیست

حال من از این آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل می زنم

گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ مجنون فالم را گرفت

یک غزل آمد که حالم را گرفت :

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم.

( moh3n57 دانشگاه آزاد ملارد 1390)

شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 10:37  
 نظرات    
 
نیما محسون 13:10 یکشنبه 5 مرداد 1393
1
 نیما محسون
ممنون، زیبا بود.
زینب باران 21:06 یکشنبه 5 مرداد 1393
0
 زینب باران
سپاس مهندس :)