■ این جا همه چیز معلق است بخش عمومی

دوستى هاى معلق، روابط، کارها و عشق هاى معلق... این جا همه چیز معلق است. هر آشنایى و مراوده اى توى این شهر یک روى سکه اش خودخواهى ست. تکلیف هیچ کس با هیچ کس روشن نیست.
اخلاق را گم کرده ایم و معناى دوستى و دشمنى مان ترکیب شده است. سرگردان مانده ایم بین مفهوم رابطه هاى ناچیز -رابطه هاى به شمار نیامدنى-.
از چند نفرمان اگر بپرسند صادقانه مطمئنیم دوستى که اسمش را واقعا بشود دوست گذاشت، که بشود بى ترس فرو ریختن به او تکیه کرد، یا عاشقانه اى که بشود عشق خواندش داریم؟
براى پایبند ماندن به هر عشق، دوستى و کارى، عاشقانه، دوستانه و اخلاق حرفه اى میان بگذاریم. دلیلى براى پایبندى بگذاریم.این طور تنها از آدم ها خائن مى سازیم و در وحشت ضربه هاى خورده و نخورده دست و پا مى زنیم. تمام زندگى مان را ناامن نکرده ایم؟
چیزى آدم را باید چفت بزند به شهر و خانه و خیابان، وگرنه از تمام زندگى چمدانى مى ماند و جاده ى بدقواره ى فرودگاه.
"Pardis Lavafipour'

***


پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
- راست می گی؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد،
عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...
به راحتی میشه دل دیگران رو شاد کرد حتی با یک حرف ساده.